۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

آنچه پیش رو است!

  از دفعه ی قبلی که پست جدید گذاشتم خیلی میگذره و این به خاطر این بود که نمیدونستم چی بنویسم اما حالا یکم جسارت برای نوشتن دارم ؛ بی طاقتم که همه رو یه باره بگم!
   من با این امید به خوزستان اومدم که اینجا یه شروع تازه داشته باشم. یه محیط تازه که به رشدم کمک کنه و باعث بشه اونی که می خواهم باشم! تو این مدت خواستم و تلاش کردم تا بدست بیارم. دانشم رو بالا بردم و پی ریزی کردم. حالا تازه می خوام شروع به بهره برداری کنم اما پی ریزی هام هنوز ادامه داره! باعث خوشحالیمه که بگم تو یه دفتر شروع به کار کردم. یه تجربه و شروع خوب برای من! اگه دانش کافی رو از قبل بدست نمی آوردم نمیتونستم تو اون دفتر باشم. یه مدت گذشت با این که کار می کردم و دست کم 4 ساعت از وقتم واسه ورزش میرفت اما همچنان سعی می کردم درسم هم خوب باشه تا اینکه نظر اساتید دانشگاه بهم جلب شد ؛ در واقع همین انتظار رو هم داشتم و کم کم با این که هیچی بارم نیست و اون طور که باید شایسته نبودم شدم یکی از اونا که اساتید انتظار داشتن از بقیه بهتر کار کنن! منم واسه اینکه کم نیارم سعی می کردم بهترین کار رو انجام بدم. عالی نبودم اما بین افرادی قرار داشتم که یه سر و گردن بهتر کار می کردن. به هر حال از قبل دنبال یه چهارتا چیز رفته بودم ( همون پی ریزی که گفتم)!! منم که دیدم نظر استادام نسبت بهم مساعده یکم بار علمی خودم رو بالاتر بردم اما نه اون اندازه که شایسته است و جسارت پیدا کردم که از مدیرگروهم تقاضای اسیستانی(assistant)  یا همون استادیاری بکنم؛ خوب به هر حال آدم باید به فکر ارتقا و پیشرفت باشه مخصوصا" وقتی که از طرف دوستاتت انرژی مثبت می گیری و اونایی هم که باید چراغ سبز نشون میدن.( همون اساتید!) خلاصه قراره از مهر شروع کنم به تدریس کمک دست استاد! خوب این برای من یه موفقیت خیلی خوبه واسه چیزی که بهش فکر می کردم و رزومه ی خوبی برای بعدم! حالا کل تابستون هم سرم تو کتابا بود تا دست پر حاضر بشم . این هفته هم که گذشت 3 تا کتاب جدید گرفتم اما خداییش کار نداریم کلی اطلاعاتم بالا رفته !  حالا دارم به این فکر میکنم که چکیده مطالعاتم رو توی اینترنت بذارم و احتمالا یه وبلاگ جدید واسه این کار در نظر بگیرم.
  به طور کلی خوشحالم و احساس میکنم ....................زنده ام...................... نه صرفا" به خاطر چیزایی که گفتم، بلکه واسه تلاش کردنم و اینکه می تونم بخواهم و بدست بیارم! امروز شنبه 19.6.89 است.

۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

يكم از من.....

به نام روشنايي
2ماه از حضورم تو مسجسليمان رو ثبت نكردم چون هنوز با خودم به توافق نرسيدم كه يه سري از چيزها رو اينجا بيان كنم يا نه و دليل مهمتر اينكه هنوز اشتراك adsl نگرفتم و سرعت اينترنت اينجا پايينه. حالا هم كه اومدم كافي نت اون خانوم داره ميگه كه من تا 5 دقيقه ديگه بيشتر نيستم!!!
 تو اين مدت يه چيزهايي فهميدم و يه چيزاي خوبي هم از اجتماعي بودن تو اينجا ياد گرفتم!! من تو دانشگاه آزاد اينجا در حال درس خوندنم! آخر شهر يه خونه گرفتم ، گاهي صبح ها ميرم ميدوم، چند روز در هفته رو ميرم به يه باشگاه ورزشي سطح شهر. الآن مشغول درس خوندن واسه امتحاناي دانشگاهم، برنامم تو اين مدت يكم فشردست اما سعي ميكنم تو اين مدت باز يه چيزايي رو اينجا ذكر كنم. امروز هوا يكم بارونه آدم ميخواد بيشتر بيرون باشه اما چه بايد كرد كه از برنامه عقبم . اون خانم يه بار ديگه گفت دارم تعطيل ميكنم. منم ميرم!