۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

الان مسجدسلیمانم، جمعه 9.7.89 بود که باز با وجود مخالفت های خانواده برگشتم. آخر شهریور اتفاقاتی افتاد کا باید به خاطرشون دیرتر می آمدم. کلیه بابام سنگ سازه و هرسال یه سنگ 4ملیلیمتری میسازه که معمولا" تا ماه آخر بهار دفع میشه و در اصلاح میگن سنگ میفته! اما امسال سنگ بزرگ تر از معمول شده بود (7میلیمتر) و دفع نشد که تا بعد از درد های شدید و برو و بیا و... متوجه شدیم سنگ از کلیه دفع شده اما قبل از اینکه به مثانه برسه توی حالب که مجرای اتصال کلیه و مثانه است گیر کرده و باید پدر بره اتاق عمل!
خدارو شکر حالا بهتره. یه چند روزی دور این  مسائل بودم و تو همین گیر و داد خبر دار شدیم که عموی بزرگم توی مزرعه پرورش میگو تو یه سانحه ای افتاده توی یکی از استخرها و موتور آب اون رو به سمت خودش کشیده و 3تا از دنده هاش شکسته و گوشت سطح بزرگی از روی رانش کنده شده و حالش زیاد مساعد نیست و باید رفت عیادت و چند روزی هم اینجا درگیر بودیم .
اینطور شد که یکم تو اومدن تأخیر داشتم. حالا اینجام ، خوشحالم! هوا هنوز یه مقدار گرمه، اینجا مردم هنوز چند ساعت از روز کولر گازی روشن میکنن اما این همسایه ما همش کولرهاش روشنند تا اینکه دیروز متوجه شدم از پایه، برق صلواتی کشیده، این ماجرا اینجا کم به چشم نمیخوره، اونقدر که یادمه یه بار که شبکه استانی خوزستان رو میدیدم یه انیمیشن چند دقیقه ای واسه انشعابات غیر قانونی درست کرده بودند که یکم فرهنگ سازی کنند که این کارو نکنین بده!! هنوز به اون صورت شهر رو ندیدم اما چند  تیکه جدید دیدم که روکش آسفالت روشون کشیدن و 2-3 مورد دیدم که حاشیه ی خیابون رو جدول کاری کردند و رنگ زدند. یه چیزی که ناراحتم کرد خشک شدن یک نخل اسپرینگ اطراف میدان بانک ملی بود، هر وقت از اونجا رد میشدم میدیدمش . خیلی این نمونه نخل ها رو دوست دارم و همچنین یه درخت بومی دیگه که محلی ها بهش میگن کنار اما اسم اصلیش صدره! در حال حاضر شهر یه چهره ی خشک داره و شهرداری زیاد به فضای سبز شهر توجه نشون نداده اما انگار تازگیها داره یه اتفاقایی تو این زمینه میافته و این رو از نهال هایی که توی بلوار اصلی مرکز شهر و حاشیه ی بعضی از قسمتهای خیابون سراسری وبلند مسجدسلیمان کاشتن و همچنین پارک های محله ای تازه احداث میشه فهمید. از چهره ی شهر بعد بیشتر میگم الان میخوام برم یکم وبگردی! امروز پنج شنبه 15.7.89 بود.