۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

دارم میام خوزستان

  دیروز یه اتفاقی افتاد که اومدنم رو زودتر میکنه! از یک ماه پیش واسه یاد گرفتن زیرو بندهای نرم ازار فتوشاپ توی یکی از بهترین آموزشگاه ها یا شاید بهترین آموزشگاه اسمم رو رزرو کرده بودم که بعد از اینکه ظرفیت کلاس تکمیل شد بم خبر بدن منم برم کلاس. بعد از چند وقت تماس گرفتم و جویای اوضاع کلاس شدم  اوناهم گفتن اولین جلسه کلاس دوشنبه تو فلان تاریخ تشکیل میشه. منم رو حساب حرف  اون کارمند  خودم رو واسه دوشنبه آمکاده میکردم . سرتون رو درد نیارم  دوشنبه شد و منم با یه بدبختی که بعد میگم خودم رو یه طوری به کلاس رسوندم . حالا که میرم آموزشگاه  میفهمم که 3 جلسه از کلاس گذشته و منم به خیال اینکه جلسه اوله اومدم نشستم سر کلاس.  خدا نکنه هیچ وقت اینطور تو ذوقتون بخوره!! حالا مونده وایسا!
  بعد از اینکه فهمیدم کلی شلوغ کردم و از اطلاع رسانی بدشون حسابی انتقاد و از اون حرفای قلمبه سلمبه که مخصوص خودمه رو بهشون زدم. اونا هم که دیدن آبرو و اعتبار آموزشگاه در خطره  بعد از کلی بهونه و دو- 3 بار عذر خواهی گفتن ما این چند جلسه رو واستون خصوصی میزاریم تا به کلاس برسی و بقیش رو با بقیه هنرجوها بیای. منم قبول کردم و تاریخ و ساعت کلاس ها رو واسه جلسات خصوصی بهشون دادم  و به امید تماس اونا نشستم تا دوباره خبرم کنن. چند روز بعد زنگ زدن و گفتن قراره یه دوره جدید برگزار بشه و هفته ی دیگه جلسه هماهنگیشه و حتما" باشید. این تماس معنیش این بود که کلاس خصوصی قضیش کنسله!!
  یکشنبه هفته دیگه که شد رفتم واسه جلسه هماهنگی.همش 7 نفر بودیم( البته همه کلاسهای اونجا با اینکه خیلی متقاضی دارن تعداد افراد تو هر کلاسش اینقدر کمه! یادمه دوران دبیرستان یه بار واسه کلاس تقویتی درس حسابان رفته بودم یه آموزشگاه که جمعیت کلاس از 100نفر هم فکر کنم بیشتر بود !!) تو جلسه هماهنگی اسم هنرجوها و رشته ای رو که تحصیل کردن یا دارن تحصیل میکنن و دلیلشون واسه یاد گرفتن این نرم افزار چیه و همینطور ساعتی رو که ما راحتتریم بیایم با تو جه به شاغل بودن یه عده تو کلاس رو پرسیدن . بعد از پرسش و پاسخ ها منم از استاد خواستم که ایشونم خودش رو معرفی کنه.  دو-3 نفر از که تو کلاس بودن از قبل میشناختنش.  ایشون گفتن اسمشون سعید فلاحیانه. تو دانشگاه تهران کامپیوتر- نرم افزار خوندن و فوق لیسانسشون رو تو رشته طراحی داخلی از مالزی گرفتن. آدم متشخصی بود از ظاهر و حرف زدنش میشد راحت فهمید. حالا بیخیال! بعد از معرفی دیگه کلاس تموم شد و گفت 3شنبه 23.6.89  ساعت 6 جلسه بعدیمونه اما درباره بقیه روزا گفت جلسه بعد تصمیم بگیریم. منم دیگه اصرار نکردم ، از یه طرف حدس میزدم کلاس تا وسطای مهر طول بکشه واسترس دانشگاه رو داشتم و از طرف دیگه حتما" میخواستم فتوشاپ رو یاد بگیرم چون تا تابستون بعد این فرصت برام پیش نمیومد. خلاصه با کلی سبک - سنگین کردن تصمیم گرفتم بمونم وبرم کلاس.
 دیروز 3شنبه اولین جلسه برگزار شد ، انصافا" خیلی خوب همه ی نکات ریز و درشت و تاریخچه و... رو واسمون توضیح میداد و میگفت فقط همین یه جلسه تئوریه و بقیه جلسات عملی اند. کلاس که تموم شد از اونجا که خیلی استرس دانشگاه رو داشتم  رفتم پیش استاد و بش گفتم فکر میکنید دوره کلاسها تا کی طول میکشه اونم بعد از یکم فکر کردن گفت " سعی میکنم تا هفته سوم مهر کلاس ها رو تموم کنیم." این حرفش میگفت که ممکنه تا هفته ی آخر مهر هم دوره  ادامه داشته باشه و باید قید دانشگاه رو بزنی!! به دقیقه نشده بود که انگارتمام برنامه ریزی های آیندم با همون یه جمله ای که اون گفت همه خراب شدن.  فکر کردم که خیلی بدشانسم. واقعا" بدشانسم. خیلی رو این دوره حساب باز کرده بودم. کلی برنامه ریزی کردم ، اگه این اتفاق میافتاد همه چیز خوب پیش میرفت اما نشد!
 حالا از امروز شروع کردم به انجام کارهایی که باید و دارم خودم رو آماده میکنم تا هفته دیگه برم خوزستان! خیلی حول حولکی داره میشه آخه واسه 16هم  خودم رو آماده کرده بودم. با این حساب دندون عقلام هم نمیکشم که همچنان به بقیه دندونا فشار بیاره تا در بیاد و بیشتر دفرمشون کنه! امشب هم با یکی از دوستام قرار گذاشتم برم بیرون فردا هم احتمالا با یکی دیگه! تازه تو این اوضاع داداش ما هم برادریش گل کرده که دیشب میگفت باید قبل رفتنت باهم بریم بیرون. تو این هفته صبح میرفتم بیرون نزدیکای غروب برمیگشتم خونه دیروزم که در جریانید چی شد!!
احتمالا شنبه یا یکشنبه خوزستانم. به امید دیدن نخل های بلند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر